شرم مکنید آن دیوار بلند آهنین را
محکم تر از آنچه می خواهید
در کوچه بن بست فکرتان
به دور آن حقیقت سبزِ محصور بکشید
که مبادا بفهمم

شرم مکنید حتی
از آنکه فرمان دهید
رابطه نسیم با پنجره های آن خانه قطع شود

هرچه می خواهید بکنید
مبادا شرم کنید

من که خوب می دانم
بعد شب های سیاه سحر می آید
که زمستان سرد به سر می آید
و گل لاله به ثمر می آید
که صدای الله اکبر می آید
و این ها را
آخرین نگاه برادرم به من گفت

شعر از : یار سبز