چکیده :اینک، میر حسین موسوی در بند است و ما را یارای رهانیدن او از بند نیست.مهمترین نیت در یند کشندگان موسوی ، قطع ارتباط وی با همراهانش و گم کردن مسیر است. تفرقه و چند دستگی، ماحصل همین انقطاع تاریخی است. آنان که مانده اند و به قول اخوان، در خونشان، همچنان طلا هست و شرف، باید مروج گفتمانی باشند که روزی شانه به شانه ی همراه بی ادعایشان، فریادگرش بودند. آنچه که ما را امروز از تشتت می رهاند، بازگشت به گفتمان مشترک ما و موسوی است. برای یافتن آن نیازی به رمل و اسطرلاب نیست. بیانیه های موسوی، سخنرانی های وی و منشور جنبش سبز، همه ی مولفه های این گفتمان را در خود دارد....
در این روزها که گرد روزمرگی بر پیکره ی ایرانیان چنان خوش نشسته که کسی را یارای زدودن آن نیست، زیاد نیستند کسانی که مردانه بر پای هدفی بایستند که در روزگاری نه چندان دور، شماری از پاک ترین مردمان ایران زمین، برای نیل بدان برخاستند. و از قضا پاکبازترینشان اینک یا دربند زندانند و یا جان بر سر راه نهادند و یا در سوگ رفتن عزیزی نشسته اند.
در این روزهای رخوت و تشتت و نارفیقی، دشوارترین عمل، ماندن و پا پس نکشیدن است. اما به پستو خزیدن یاران و خریدن آسایش و قربان کردن آزادگی، همه ی مصیبت امروز ما نیست.
در میان همه ی یارانی که مانده اند، آنچه که کمتر به چشم می آید همراهی و یکدلی است. شماری به بیراهه می روند، شماری در جا نشسته اند و دیگران را به همراهی می خوانند، شماری به آنانی که عزم رفتن کرده اند، سنگ می کوبند و شاید شماری هم باشند که راه را یافته اند. در این بازار مکاره، کسی نمی داند که دلیل این همه تشتت، قصه ی نفوذ دشمنانی است که به قصد تاراندنمان در میانمان رخنه کرده اند یا حدیث جهل و کم دانی ماست که راه را نمی یابیم.
برای رهایی از این همه سردرگمی، راهی نداریم جز آنکه به مبدأ و مسیر و مقصد بیاندیشیم. راهی نداریم جز آنکه در لابلای تاریخ بگردیم تا به یاد آوریم که راه را از کجا آغازیدیم. تا به یاد آوریم که قصدمان رفتن به کدام منزل بود و به یاد آوریم که برای این سفر، باید از کدام طریق گذر می کردیم. به یاد آوریم که نطفه ی عظیم ترین جنبش تاریخ معاصر ایران زمین، چگونه منعقد گشت.
به یاد آوریم که آنچه که ما را به “موسوی درآمده از انزوای بیست ساله” پیوند داد، کدامین هدف بود. به یاد آوریم که راه نیل بدان را از کدامین مسیر می دیدیم. و به یاد آوریم آنچه را که قرار بود به انجام رسانیم. به یاد آوریم آنچه را که باید منادی اش می بودیم و آنچه را که باید مراقبتش می کردیم. به یاد آوریم آنچه را که باید از آن دوری می گزیدیم. به یاد آوریم آنچه را که باید نهی اش می کردیم و به یاد آوریم راه مشترکمان را با موسوی و به یاد آوریم گفتمان مشترکی که ما را هم مسیر موسوی ساخت.
اینک، میر حسین موسوی در بند است و ما را یارای رهانیدن او از بند نیست.مهمترین نیت در یند کشندگان موسوی ، قطع ارتباط وی با همراهانش و گم کردن مسیر است. تفرقه و چند دستگی، ماحصل همین انقطاع تاریخی است. آنان که مانده اند و به قول اخوان، در خونشان، همچنان طلا هست و شرف، باید مروج گفتمانی باشند که روزی شانه به شانه ی همراه بی ادعایشان، فریادگرش بودند. آنچه که ما را امروز از تشتت می رهاند، بازگشت به گفتمان مشترک ما و موسوی است. برای یافتن آن نیازی به رمل و اسطرلاب نیست. بیانیه های موسوی، سخنرانی های وی و منشور جنبش سبز، همه ی مولفه های این گفتمان را در خود دارد. مبدأ و مسیر و مقصد، در میان همه ی بیانیه های موسوی هویداست. تاریخ دوساله ی ما و موسوی – از روزی که به میدان انتخابات آمد، تا روزی که به حصر خانگی افتاد- بهترین معیار ماست برای پیشگیری از انحراف بزرگیرین جنبش تاریخ معاصر. بنشینیم و دوباره بخوانیم تاریخ دوساله ی مان را. بنشینیم و بخوانیم آنچه را که برسرمان آمده است. بنشینیم و دوباره بخوانیم سخنان موسوی را که در بزنگاه های تاریخی یاری رسان مان بود.
آیا زمان آن نرسیده است که لختی بایستیم و بیاندیشیم که به کجا می رویم؟