چکیده :آیا می‌توان امید داشت که قبل از کنار رفتن آ‌تش خشم مردم رنج‌دیده‌ی ایران از زیر خاکستر و لبریز شدن کاسه‌ی صبر آ‌نها، فضایی فراهم شود که اداره‌ی جامعه به دست باکفایت امثال میرحسین موسوی، مهدی کروبی و دیگر منتخبان واقعی مردم بیفتد و برای احقاق حقوق عامه لازم نباشد که مردم در ادامه‌ی راه ندا آ‌قاسلطان ها و سهراب اعرابی ها و محسن روح‌الامینی ها و دیگر قربانیان راه عدالت و آزادی کشور و نجات جمهوری اسلامی ایران از دست غاصبان، قربانیان جدیدی بدهند و از همه‌ی انرژی و ظرفیت‌های جوانان در راه ساختن ایرانی‌ آزاد و آباد استفاده شود؟...

کلمه – گروه سیاسی:
به مردم بازگردیم. چرا هر گره سهلی را با دندان‌های امنیتی باز می‌کنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه،‌ هرکسی را از دایره خود‌ی‌های‌مان دور می‌کنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش‌ از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد می‌گیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیک‌پوش است. آن‌قدر از دور خود می‌رانیم تا این که تنها می‌مانیم.
(بیانیه شماره ۹ میرحسین موسوی)
با گذشت بالغ بر ۲۲۰ روز از زندانی ساختن میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران‌شان، مردم ایران شاهد مجموعه‌ای از رخدادها هستند که دائماً یادآور نقدها و تحلیل‌ها و هشدارهای این عزیزان در دوران انتخابات است.
از یک سو، روند رو به گسترش فقر و فساد و دروغ و تزویر و دین‌فروشی و وطن‌فروشی هر روز با جلوه‌ها و مصداق‌های جدیدی جلوه‌گر می‌شود که مورد به مورد تأیید‌کننده‌ی بصیرت عمیق میرحسین موسوی و مهدی کروبی در احساس خطرشان نسبت به آ‌ینده‌ی این سرزمین است و از سوی دیگر، تشدید روندهای از هم گسیختگی و فروپاشی اردوگاه‌های مدعیان اصول، هر روز با مصداق‌های جدیدی قابل مشاهده است. در این میان آنچه که بیش از هر چیز رخ نمایان می‌کند،‌ سردرگمی کسانی است که برای استمرار چهار ساله‌ی قدرت نامشروع خود حاضر شدند بهترین فرزندان این مرز و بوم را به آتش کید خود گرفتار سازند و جلوه‌هایی از ناپسندترین شیوه‌های حکومت‌داری و رفتار با مردم را از کهریزک تا اوین و از سنگ‌فرش‌های خیابان‌های تهران تا دورافتاده‌ترین مناطق کشور به نمایش بگذارند. از ظلم در حق دراویش مظلوم و بی‌آزار این مرز و بوم تا کشیدن شمشیر زور و حبس به سوی مردم مظلوم آذربایجان که جرم آ‌نها فقط این است که با آ‌رامش و متانت و ادب و معرفت، مجلس و دولت را خطاب قرار داده و می‌گویند بی‌اعتنایی به سرنوشت دریاچه‌ی ارومیه و مشاهده مرگ تدریجی این سرمایه‌ی زیست‌محیطی ملی، نمادی از بی‌اعتنایی به همه‌ی چیزهایی است که به عزت و عظمت و شرافت و حیثیت مردم مسلمان ایران مربوط است. آنها می پرسند قرار است این فجایع تا چه میزان استمرار یابد و شدت و وقوع فاجعه‌های پی در پی ِ ناشی از بی‌کفایتی و فساد و خودخواهی، تا کجا باید برسد تا آنان از خواب غفلت و غرور خود بیدار شوند.
در کنار این‌همه غفلت اما سنت‌های خداوندی و قانون‌مندی‌های شناخته‌شده‌ی حاکم بر جوامع، مسیر خود را طی می‌کند، گویی کوچک‌ترین اعتنایی به آشفتگی و از هم گسیختگی کودتاچیان و متوسل شدن آنها به هر وسیله‌ای برای پنهان کردن واقعیت‌ها و رساندن امروز ظلم و جنایت و بی‌دادگری‌ها به فردا ندارد و کار خود را آرام و بی‌سر و صدا تداوم می‌بخشد و دائماً علائم هشداردهنده‌ی جدیدی برای فرعونیان ارسال می‌کند، باشد که آگاه شوند و از مسیر طاغوتی خود انصراف حاصل کنند. برنامه‌ی سقوط استبدادگران که از بن‌علی و مبارک شروع شده بود، دقیقاً مانند دومینو از عبدالله صالح عبور کرده و به معمر قذافی رسیده و اینک این بشار اسد است که خود را آماده‌ی سقوط می‌کند، باشد که آخرین پرده از این دومینو باز هم فرصتی برای اندیشه کردن و توجه و بازگشت به آغوش مردم پیدا کند، تا دست از ظلم بردارند و راه را برای اصلاح امور خلق هموار سازنند.
اینک این واقعیت‌ها و تجربه‌ها و سنت‌های الهی فراروی قدرت‌مداران قرار دارد، آیا آنها هنوز ته‌مانده‌ای صداقت و انصاف دارند که بخش‌هایی از انحرافات و ظلم‌های خود را جبران کنند و چشم و دل مردم را بار دیگر به جمال میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان و همه‌ی قهرمانان مظلوم ملت که محبوس‌اند، روشن کنند؟ و فاسدان و جانیان را در معرض محاکمه عادلانه قرار دهند و دست از ظلم در حق مردم بردارند؟ مسیر دیگر آن است که مانند هم‌پیمانان گذشته و حال خود، یعنی معمر قذافی و بشار اسد، فرصت‌های باقی‌مانده را یکی پس از دیگری از دست بدهند و شدت استیصال خود را افزایش دهند. اگر دیروز ابراهیم یزدی و صدر حاج سید جوادی و امثال آنها را که هشت دهه از عمرشان گذشته است، به جرم خواندن نماز غیرفرمایشی و غیرحکومتی به زندان می‌انداختند، امروز برادران اهل تسنن ما را به حبس و زحمت می‌اندازند، چرا که نه اجازه‌ی ساختن یک مسجد برای اهل تسنن در تهران می‌دهند و نه حتی این مظلومان و بی‌پناهان را مجاز می‌دانند که در سفارتخانه‌ی این یا آن کشور سنی‌مذهب، یا در منازل افراد به انجام عبادات دینی خود بپردازند. در حالی که برای ولگردان در لندن اشک تمساح می‌ریزند و برای اعزام نیرو برای حفاظت از جان آنها اعلام آمادگی می‌کنند؛ و در همین حال، ابتدایی‌ترین حقوق انسانی را از بهشتی ها و احمد زیدآبادی‌ها و قابل‌ها، صمیمی‌ها، ستوده‌ها، تاجزاده‌ها، سحرخیزها و دیگر فرزندان رشید این مرز و بوم دریغ می‌دارند.
از یک طرف، همه‌ی جهانیان را به ایمان و انصاف فرامی‌خوانند، اما در داخل کشور صنایع و کشاورزی را نابود می‌کنند. آشکارا به آنها دستور مردم‌فریبی می‌دهند و راهکارهایشان پایین آوردن وزن اجناس به شرط عدم تغییر قیمت آن است، و سپس بانگ برمی‌دارند که دیدید با حذف یارانه‌ها آن‌طور که می‌گفتید نرخ تورم در حد پیش‌بینی شما بالا نرفت؟!
از یک طرف تولیدکنندگان مظلوم را مجبور به توقف فعالیت تولیدی می‌کنند و یا ناگزیر می‌سازند کمتر از یک سوم ظرفیت تولید خود را به کار بگیرند، و از طرف دیگر با وارد کردن سهم بیش از ۷۰ درصد میعانات گازی در ارقام صادرات غیرنفتی فریاد برمی‌دارند که ببینید صادرات غیرنفتی کشور افزایش یافته است! از یک طرف، به محض اینکه قیمت طلا در بازارهای جهانی بالا می‌رود، فرصت‌طلبانه و به سبک کانگسترها با افزایش چند برابر بیشتر قیمت طلا و ارز نسبت به تغییر قیمت جهانی، بار خود را می‌بندد و از طرف دیگر، وقتی قیمت طلا در بازارهای جهانی کاهش پیدا می‌کند، هیچ تأثیری از آن در بازار ایران مشاهده نمی‌شود. از یک طرف، آ‌ب‌بازی چند جوان مظلوم، معصوم، محروم و بی‌پناه را برخلاف شرع اعلام می‌دارند و با آنها برخورد امنیتی می‌کنند و از طرف دیگر، ربای ۷۲ درصدی در بازار اصلاً احساس نگرانی از اعلام جنگ با خدا با این صراحت پیدا نمی‌کند.
از همه‌ی این کارها رسواتر، دمیدن در بوق بیداری اسلامی در کشورهای منطقه است. قابل انکار نیست که به هر حال بخش قابل ملاحظه‌ای از مردم ِ به ستوه آمده از استبداد و فساد در منطقه، مسلمان هستند، باید به مدعیان تذکر داد که حتی اگر بیداری آنها بیداری اسلامی باشد، این چه ربطی به شما دارد؟ آیا غیر از این است که در تمامی این حرکت‌های مردمی، اولین واکنش رهبران این حرکت‌ها، تبری آنها از اسلام طالبان و نیز عمل بر طبق رفتار حاکمان ایرانی است؟
ما در این‌جا درباره میزان اسلامی بودن این همه دروغ‌ و فساد شما سخنی به میان نمی‌آوریم. به ظاهرسازی‌های شبه سفیانی شما نیز استناد نمی‌کنیم که به تار موی دختران مظلوم این دیار حساس هستید اما به مهاجرت خیل عظیم قربانیان سیاست‌های فاسد و ظالمانه‌ی خود به کشورهای حاشیه‌ی جنوبی خلیج فارس برای تن‌فروشی کاری ندارید. اما لااقل به این واقعیت توجه کنید که بدون استثنا همه‌ی رهبران جنبش‌های اعتراضی منطقه خاورمیانه احساس نزدیکی شدیدی با جنبش سبز و رهبران مظلوم و دربند آ‌ن دارند و این همان چیزی است که در آغاز حرکت آزادی‌خواهی مردم منطقه، در بیانیه‌ی میرحسین موسوی به صورت کاملاً‌ مشخص و با شواهد کافی ارائه شد.
سخن بر سر این است که هنوز از دیدگاه رهبران جنبش سبز و مردم ایران، فرصت‌های اندکی برای متولیان باقی مانده است. آیا می‌توان امید داشت که قبل از کنار رفتن آ‌تش خشم مردم رنج‌دیده‌ی ایران از زیر خاکستر و لبریز شدن کاسه‌ی صبر آ‌نها، فضایی فراهم شود که اداره‌ی جامعه به دست باکفایت امثال میرحسین موسوی، مهدی کروبی و دیگر منتخبان واقعی مردم بیفتد و برای احقاق حقوق عامه لازم نباشد که مردم در ادامه‌ی راه ندا آ‌قاسلطان ها و سهراب اعرابی ها و محسن روح‌الامینی ها و دیگر قربانیان راه عدالت و آزادی کشور و نجات جمهوری اسلامی ایران از دست غاصبان، قربانیان جدیدی بدهند و از همه‌ی انرژی و ظرفیت‌های جوانان در راه ساختن ایرانی‌ آزاد و آباد استفاده شود؟
اینجاست که باید گفت اگر حاکمیت به همان بیانیه شماره ۹ میرحسین موسوی گوش فرا می‌داد، بسیاری از مشکلات امروز وجود نداشت. او گفته بود:
به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمی‌تابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخ‌های بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است.
به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم می‌خواهیم ایمان‌های مذهبی‌شان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته می‌شود؟
به خرد بازگردیم. کشوری به عظمت ایران را، با آرمان‌هایی به بزرگی اهداف انقلاب اسلامی و با دشمنانی به آن سرسختی و کینه‌توزی که می‌شناسیم با دور ریختن سی سال تجربه مدیریتی و انکار ضرورت برنامه‌ریزی و تصمیمات خلق‌الساعه فردی اداره نمی‌‌توان کرد.
به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی، این بزرگترین میثاق ملت. به قوانینی که خود وضع کرده‌ایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند.
مردم به حکومتی اعتماد می‌کنند که آنان را محرم بداند. چرا باید مهم‌ترین مسائل مملکت از مردم پنهان باشد؟ محرم دانستن ملت و شفافیت اطلاعات اولین قدم در راه مبارزه با فساد است، حال آن که مردم ما حتی به اندازه خواندن خبرهای چند روزنامه محرم دانسته نمی‌شوند.
به مردم بازگردیم. چرا هر گره سهلی را با دندان‌های امنیتی باز می‌کنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه،‌ هرکسی را از دایره خود‌ی‌های‌مان دور می‌کنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش‌ از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد می‌گیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیک‌پوش است. آن‌قدر از دور خود می‌رانیم تا این که تنها می‌مانیم. این شیوه انقلاب اسلامی نیست، و شیوه اسلامی نیست که آغوشش را به روی همه باز می‌کند و به صرف شهادت زبانی، انسان‌ها را در دایرۀ خود می‌آورد.