چکیده :برای رسیدن به انتخابات آزاد حتماً آزادی زندانیان سیاسی نخستین شرط است و دوم این که امنیت تأمین شود و نظامی‌ها به پادگان‌ها برگردند. سیاست‌ورزی مدنی جای سیاست‌ورزی نظامی را بگیرد و هرگونه استالینیزم چه نوع روسی و چه نوع چینی و چه نوع استالینیزم فقهی را نفی کنیم و این امکان را فراهم کنیم که همه نیروها در انتخابات شرکت کنند. مشکل زمانی حل می‌شود که حقوق ملت همیشه حفظ شود نه فقط زمان انتخابات، بلکه به طور مستمر ادامه پیدا کند. ...

در بخش اول مصاحبه کلمه با سید مصطفی تاج زاده که در دوران کوتاه مرخصی انجام شده بود به مقوله انتخابات پرداختیم. در بخش دوم این گفت و گوی سه بخشی نیز  این  بحث پی گرفته شده است. تاج زاده در این بخش به تقابل سیاست ورزی مدنی با سیاست ورزی نظامی پرداخته و انتخابات آزاد را  اینگونه معنا کرده است که  هرکسی که در چهارچوب قانون اساسی بخواهد فعالیت کند با هرگرایش و اعتقاد و اندیشه ای باید حق داشته باشد در انتخابات شرکت کند.
تاجزاده می گوید انتخابات آزاد به این معنی نیست که ما و دوستانمان تایید صلاحیت شویم و بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم و دیگران نتوانند.
کلمه به همراهان و فعالان سبز اندیش پیشنهاد می کند گفت و گوی پیش رو را که  سطر سطر آن حاوی نکات و ظرایف عمیقی از سوی این دانش آموخته ی با بصیرت علوم سیاسی است، مطالعه و در آن تدقیق کنند.

ما چگونه می توانیم به انتخابات آزاد برسیم و چه کار باید کرد؟
برای پیشبرد این هدف نخست باید بررسی کرد چه عواملی باعث موفقیت یا ناکامی یک راهبرد می‌شود. باید دید در یک جبهه یا جناح سیاسی چه میزان اتحاد یا تفرقه وجود دارد؟ هر چقدر اتحاد بیشتری وجود داشته باشد احتمال پیشبرد راهبرد نیز بیشتر است. دومین عنصر این است که درباره همین راهبرد آیا در جناح رقیب شاهد تفرقه هستیم یا اتحاد؟ به میزانی که آنان متحد عمل نمایند، می‌توانند ما را ناکام کنند. سومین مساله این است که زمانی که شما در حکومت نیستید، نارضایتی و یا رضایت مردم نقش تعیین کننده‌ای در موفقیت یا شکست راهبرد شما دارد. چهارمین مساله این که در فرهنگ سیاسی ما چه نگاهی به مساله فوق وجود دارد؛ پذیرش یا عدم پذیرش؟ و پنجم اینکه شرایط منطقه و جهانی در مجموع به سود ما یا به سود رقیب است؟ به میزانی که فضا جنگی و نظامی‌تر ‌شود، شرایط به نفع اقتدارگراها می‌شود و زمانی‌که فضا به سمت دموکراسی و آزادی‌خواهی برود به سود اصلاح‌طلبان است. علاوه بر این پنج عنصر نکته مهمی که درباره یک راهبرد باید در نظر گرفت این است که با توجه به مجموع شرایط چقدر امکان تغییر به سود مردم و کشور وجود دارد؟ بر اساس عواملی که برشمردم اگر بخواهم درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مجلس نهم سخن بگویم (در قسمت اول مصاحبه توضیح دادم( شعار ما باید انتخابات یا آزاد یا رسوا باشد شعار اصلاح‌طلبان باید این باشد که ما در انتخابات آزاد شرکت می‌کنیم اما در انتصابات شرکت نمی‌کنیم. اگر قرار باشد رقابت جدی وجود نداشته باشد و مانند عربستان سعودی دویست، سیصد نفر را انتخاب کنند و بگویند که این‌ها نمایندگان مجلس هستند که در مجلس مشورتی ملک شرکت می‌کنند و دیدگاه‌هایشان را مطرح می‌کنند، کما این که آقای لاریجانی گفتند اگر ما در مجلس موضوعی را تصویب کنیم و رهبری مخالفت کند مصوبه را بر می‌گردانیم، یعنی این مجلس محلی از اعراب ندارد و کافی است تا نمایندگان بدانند نظر رهبری چیست و آن را تصویب کنند.
آیا در حال حاضر راهبردها امکان اجرایی شدن دارند؟
علت این‌که ما تاکنون نمی‌توانستیم به سمت عدم شرکت در انتخابات برویم، این بود که اختلاف زیادی در جبهه اصلاح‌طلبان وجود داشت و همیشه بخش‌هایی بودند که به هر دلیلی معتقد به شرکت در انتخابات بودند. این مساله باعث می‌شد ما نتوانیم نیرویمان را متمرکز کنیم و استراتژی واحدی برای عدم شرکت در انتخابات در پیش بگیریم. چرا که عدم شرکت در جایی ممکن است که یک جناح با تمامیت خود بتواند تصمیم بگیرد و به محض این‌که دو قسمت شود، شمشیر دو دم جناحی که با عدم شرکت می‌خواهد حکومت را مجبور کند تا به انتخابات آزاد تن دهد، بسیار کند می‌شود و رژیم از آن بخشی که می‌خواهد در انتخابات شرکت کند، استفاده می‌کند. به نظر من این نخستین انتخاباتی است که کل جبهه اصلاحات می‌تواند در آن شرکت نکند و هر کس نیز بخواهد شرکت کند با سؤال بزرگی از سوی جامعه مواجه خواهد شد. نخستین بار است که این جنبه از راهبرد ما می‌تواند با پاسخ مثبت همراه شود. مادامی که انتخابات آزاد نباشد ما در انتخابات شرکت نمی‌کنیم، البته در انتخابات آزاد حتماً شرکت می‌کنیم و مردم را نیز با میل و رغبت به حضور دعوت می‌کنیم. نکته بعدی در خصوص جناح رقیب است که در زمینه‌های گوناگون به طور گسترده به نزاع برخاسته‌اند و در حال افشاگری علیه یکدیگر هستند و اختلاف زیادی بین آن‌ها دیده می‌شود. درباره این موضوع خاص نیز دو نگاه بین آنان وجود دارد. عده‌ای که تندروهای آن جناح محسوب می‌شوند، معتقدند نیازی به شرکت اصلاح‌طلبان در انتخابات نیست و عده دیگری که طیف وسیع‌تری هستند اعتقاد دارند اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت نکنند با توجه به بدبینی‌هایی که در جامعه وجود دارد، انتخابات سرد برگزار می‌شود. ما در انتخابات پیش رو حداقل ۵۰ میلیون واجد شرایط داریم و با تبلیغاتی که در انتخابات گذشته کردند که حدود ۸۰ درصد مشارکت داشتند، اگر در انتخابات آتی ۵۰ درصد شرکت کنند، شکست بزرگی برای اقتدارگراهاست و بیانگر این است که ۳۰ درصد شرکت نکرده‌اند؛ علاوه بر آن ۲۰ درصدی که بخش خاموش جامعه بودند و در مجموع ۵۰ درصد شرکت نمی‌کنند. مسأله دیگر نارضایتی عمومی در جامعه است. با اجرای ناقص طرح هدفمندی یارانه‌ها شاهدیم که هم تولید بسیار ضربه خورده و هم بیکاری گسترده شده و گرانی و تورم هم بیداد می‌کند. امیدی هم به آینده وجود ندارد که بتوانیم در کوتاه مدت گام جدی برداریم. بنابراین جامعه کاملاً با منتقدین جناح حاکم دولتی که اکثر این منتقدان اصلاح‌طلب هستند همراه است. چهارمین مسأله حمایت و پذیرش عمومی یک راهبرد است.
به نظر من در ۳۳ سال گذشته جز انتخابات شورای شهر دوم آن هم در شهرهای بزرگ مانند تهران ما شاهد نبودیم مادام که شرایط و ضوابط انتخابات آزاد فراهم نشود، مردم به طور جدی آمادگی داشته باشند که در انتخابات شرکت نکنند. بنابراین عدم شرکت یک پشتوانه عظیم مردمی هم دارد و به این شکل نیست که فقط در بین نخبگان باشد، عموم مردم نیز از آن استقبال می‌کنند. به خصوص اگر اصلاح‌طلبان شرکت نکنند، معنی آن تداوم وضع موجود است و هیچ انگیزه و جاذبه‌ای ایجاد نمی‌کند. نکته پنجم مربوط به مسائل منطقه‌ای است. این شرایط در مجموع به سود جنبش سبز و به ضرر اقتدارگرایان است. بالاخره داستان لیبی از یکسو و سوریه از سویی دیگر و در نهایت انتخاب نماینده ویژه گزارشگر شورای حقوق بشر در ایران، اقتدارگرایان را تحت فشار زیادی قرار داده که باید در این زمینه کار اساسی انجام دهند. بارها به دوستان گفته‌ام که تا قبل از بهار عربی منطقه، یک‌چشمی بودیم که در میان کشورهایی که نابینا بودند پادشاهی می‌کردیم. یعنی در اقیانوس دیکتاتورها ما و یکی دو کشور دیگر دموکراسی نصفه و نیمه داشتیم. اما با آغاز بهار عربی که مردم منطقه روشن شدند و چشم‌هایشان بینا شد، دیگر یک‌چشم نه تنها پادشاه نیست، بلکه تابلو است. اگر بخواهیم وضعیت مناسبی بین کشورهای عربی و مسلمان داشته باشیم، باید با شعار دموکراسی بیشتر و نه استبداد که جاذبه‌ای هم ندارد وارد عمل شویم. تنها یک درصد مصری‌ها خواهان تشکیل نظام مشابه ایران هستند. وضعیت منطقه در حال حاضر به نفع اصلاح‌طلبان است. عنصر دیگری که در کنار این پنج عنصر نقش تعیین کننده دارد، این است که آیا شرکت در انتخابات به ما امکان تحقق آرمان‌هایمان را می‌دهد؟ به باور من وضعیت کشور به گونه‌ای است که هر جناحی در مجلس در انتخابات صد در صد غیر آزاد روی کار آید، امکان اصلاح به سود مردم را نخواهد داشت و پس از مدتی مردم به آن‌ها پشت می‌کنند. در کنار این مسائل اتفاقی که با جنبش سبز رخ داده این است که حقوق اساسی و حق‌الناس تبدیل به اولویت جامعه شده است. یعنی جایگزین کاری که اقتدارگرایان می‌خواستند انجام دهند. آنان می‌خواستند حق دسترسی به اورانیوم را به حق اساسی مردم تبدیل و جایگزین حقوق اساسی آنان مانند حق آزادی اندیشه، قلم، مطبوعات، تجمعات، احزاب و… کنند و هرکس که با آن مخالفت کند را نیز نفی کنند. در حالی که رهبر فقید انقلاب می‌گفت حق اولی که همه منوط به آن است حق تعیین سرنوشت است و اگر این حق وجود داشته باشد می‌توان از دیگر حقوق صحبت کرد. پیگیری حقوق مردم در دو سال گذشته سبب شده یکی از بزرگترین ضعف‌هایی که اصلاح‌طلبان داشتند از بین برود.
ما همیشه می‌گفتیم تا روز انتخابات فضای مناسبی داریم و پس از انتخابات هم در جامعه مدنی و هم در حکومت همه چیز به فراموشی سپرده می‌شود. جنبش سبز برای نخستین بار از مشروطه تاکنون یک انتخابات را ادامه داده و هنوز انتخابات سال ۸۸ برای مردم مسأله است و به دلیل گستردگی و عظمت جنبش از آن خارج نشده‌ایم. این مسأله باعث شده تا انتخابات آزاد تبدیل به یک خواست عمومی شود، درست مانند زمان شاه. حتی مطمئنم در انتخابات آینده بخشی از اصولگرایان از انتخابات آزاد سخن بگویند نه از انتخابات به تنهایی. در مورد منطقه صحبت می‌کنند، مانند عراق و فلسطین و … و از انتخابات آزاد سخن می‌گویند، اما به ایران که می‌رسند سخن از انتخابات زیر نظر نظارت استصوابی و نظامی می‌شود و آن را طراحی و اعمال می‌کنند. انتخابات آزاد برای نخستین بار تبدیل به خواست و مطالبه عمومی شده که باید قدر آن را دانست. اگر ما این فضا را از دست بدهیم و نتوانیم اقتدارگرایان را بین دو انتخابات آزاد و رسوا قرار دهیم، دیگر به این راحتی نمی‌توانیم به انتخابات آزاد برسیم. ممکن است فضا بسیار رادیکال شود که مطالبات دیگری جایگزین انتخابات آزاد شود. مانند سال‌های ۵۶ و ۵۷ که سرنگونی رژیم شاه اولویت بود نه برگزاری انتخابات آزاد. اگر بتوانیم سد نظارت نظامی- استصوابی را بشکنیم می‌توانیم به انتخابات آزاد برسیم، اما اگر نتوانیم آن وقت باید انتخابات را رسوا کنیم تا نظارت نظامی- استصوابی برای همیشه برچیده شود و اتفاقاً همان طور که توضیح دادم ابزارهای لازم نیز در دست ماست. از این زاویه تأکید بر شروط آقای خاتمی اصولگرایان را در مقابل دو راهی قرار می‌دهد. اگر بپذیرند که یک پیروزی برای جنبش است و اگر رد کنند اصولگرایان در آزمون راستی آزمایی شکست فاحشی می‌خورند. چرا که ثابت می‌شود علیرغم ادعاها از ۲۵ میلیون رأی برخوردار نیستند. زیرا در همه جای دنیا اگر جناحی از ۵۰ درصد رأی واجدین شرایط برخوردار باشد هیچ جا باور نمی‌کنند که پرچمدار انتخابات آزاد نباشد، بنابراین اقلیت بوده‌اند. پس نه کسانی که شعار می‌دهند به هیچ عنوان و به هیچ روی نباید در انتخابات شرکت کرد درست می‌گویند و یک فرصت سیاسی را از دست می‌دهند و نه کسانی که به هر قیمتی می‌خواهند در انتخابات شرکت کنند که در واقع تأیید رفتار ستاد انتخابات کودتا و آقای جنتی است که هرکاری بکنید ما هیزم تنور انتخابات شما می‌شویم.
گفته می شود که ممکن است به دلیل شرایط انتخابات مجلس تا حدود ۶۰ درصد در انتخابات شرکت کنند نظر شما چیست؟
با توجه به شناختی که از مردم دارم مشارکت۶۰ درصدی را رقم خوشبینانه‌ای می‌دانم، یعنی بعید می‌دانم این تعداد بدون حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت کنند. ما باید بین دو استراتژی انتخاب کنیم و هرکدام از این دو راه را انتخاب کنیم با مجموعه‌ای از فرصت‌ها و تهدیدها مواجه خواهیم شد. اگر نگاهمان فقط به یک انتخابات باشد نمی‌توانیم با یک انتخابات ثابت کنیم که آن رسوا و نامشروع است، اما اگر به شکل یک جریان به آن نگاه کنیم، بعد از چند انتخابات به نتیجه خواهیم رسید. الآن سالی یک انتخابات وجود دارد و حتی با تجمیع هر دو سال یک انتخابات داریم، باید دید این حرف که در هر شرایطی ۶۰ درصد مردم شرکت می‌کنند درست است یا نه که به نظر من خوشبینانه است و نهایتاً ۵۰ درصد شرکت می‌کنند و در شهرهای بزرگ نیز به شدت افت مشارکت وجود دارد و این مسأله خود را در سطح ملی نشان می‌دهد. بنابراین اگر بگوییم۵۰ درصد شرکت می‌کنند و در مقابل جریانی تحریم کرده، آن‌گاه کسانی که شرکت کردند بعد از یک سال می‌بینند اوضاع بهتر شده یا بدتر. اگر شرایط بهتر شده باشد می‌گویند کسانی که شرکت نکردند اشتباه کرده‌اند، اما اگر شرایط بدتر شده باشد موافق با تحریمی‌ها می‌شوند. به طور مثال آقای احمدی‌نژاد ادعا می‌کند که در یک انتخابات ۱۷ میلیون و در انتخابات بعدی ۲۴ میلیون رأی آورده. من گمان نمی‌کنم که اصلاح‌طلبان شرمنده باشند که از روز نخست به او رأی ندادند و اعلام کردند که کفایت لازم را ندارد. اتفاقاً امروز این اصولگرایان هستند که شرمنده انتخاب خود هستند. درست است که در کوتاه مدت خیلی‌ها این را برنتافتند و ما به قیمت زندان رفتن تاوان آن را دادیم، چون چند سال زودتر از حضرات فهمیدیم که این روش‌ها جواب نمی‌دهد، اما امروز سربلند هستیم. اصلاً فکرکنیم در انتخابات گذشته ۲۵ میلیون به آقای احمدی‌نژاد رأی دادند، امروز کدام ۲۵ میلیون شرمنده هستند؟ در عرصه سیاست ما نباید تا روز انتخابات و یا یکی دو ماه بعد را در نظر گرفته و بر اساس آن موضع بگیریم. اگر این حرف به این معنی باشد که بنای ما بر عدم شرکت است مگر این‌که ضوابط و قواعد تغییر کند، حرف درستی است. اما اگر معنایش این باشد که ما چه شرکت کنیم و چه شرکت نکنیم ۶۰ درصد مردم شرکت می‌کنند، این یعنی جایزه دادن به متخلفین و متقلبین که شما هر کاری کنید و تا هر جایی بروید ما شرکت می‌کنیم که اصلاً درست نیست. اگر اقتدارگرایان مطمئن بودند که اصلاح‌طلبان چه شرکت کنند و چه شرکت نکنند ۶۰ درصد در انتخابات شرکت می‌کنند مطمئن باشید اصلاح‌طلبان محلی از اعراب نداشتند. به علاوه ترکیب آراء و اتفاقات انتخابات مسأله دوم است. اگر اصلاح‌طلبان شرکت نکنند اصولگرایان تقسیم بر دو می‌شوند و به جان هم خواهند افتاد و با توجه به این‌که هر دو خود را عین اسلام می‌دانند و مخالفان خود را به راحتی با یک حکم بین‌الغی، واجب التهمه و واجب الافترا می‌خوانند، به این ترتیب حتی اگر مردم شرکت کنند، اینان چنان جلوی هم خواهند ایستاد و افشاگری خواهند کرد که به این نتیجه می‌رسند که پیروزی در انتخابات مجلس به هیچ وجه مناسب نخواهد بود.
یعنی معتقد هستید اصول گراها این بار به چند دسته تقسیم می شوند؟
من با شناختی که از داخل زندان از حوادث پیدا کرده‌ام، اتفاقاتی که بین اصولگراها رخ داده آن‌ها را به سه دسته تقسیم کرده است. گروهی که از رهبری حمایت می‌کنند معتقدند در انتخاب آقای احمدی‌نژاد اشتباه کرده‌اند؛ دوم کسانی که هنوز فکر می‌کنند آقای احمدی‌نژاد می‌خواهد با مافیای قدرت و ثروت مبارزه کند و این بار به جای آقای هاشمی رفسنجانی، رهبری در مقابل احمدی‌نژاد ایستاده و سوم کسانی که اعتقاد دارند هر دو طرف اشتباه می‌کنند و به نظر من این گروه سوم بیشتر از دو دسته دیگر هستند. بنابراین چنین موقعیتی می‌تواند برای اقتدارگرایان بحران مشروعیت به وجود آورد. پس از دوم خرداد ۷۶ یعنی در ۱۶ سال گذشته این نخستین بار است که بخش قابل توجهی از اصولگرایان به اصلاح‌طلبان روی آورده‌اند. نه به این دلیل که گرایش آنان مانند اصلاح‌طلبان است و یا اگر اصلاح‌طلبان رأی آوردند آنان را با خود شریک کنند و سهمی بدهند، بلکه واقعاً نگران آینده کشور هستند و می‌گویند باید دولتی بر سر کار آید که بتواند کشور را به یک نقطه ثبات برساند. بنابراین تأکید می‌کنم ۶۰ درصد به هیچ وجه نمی‌تواند آمار درستی باشد. این مسأله نشانگر این است که مردم ما خوشبختانه خواهان مشارکت در انتخابات هستند نه برخوردهای قهری و اگر در چند انتخابات شرکت نکنیم، مطمئناً این وضعیت تغییر خواهد کرد.
چرا تا پیش از این و در انتخابات گذشته به این نتیجه نرسیدید که شرکت در انتخابات با این شرایط اشتباه است؟ یعنی درست است که هیچ انتخاباتی مانند ۸۸ نبود و همیشه میزان تقلب و دست کاری آراء کم بود اما به هرحال عده ایی هم بودند که همیشه می گفتند این شرایط درس انتخابات نیست و نباید شرکت کرد.
من جزو کسانی هستم که می‌گویم تا سال ۸۸ شرکت ما در انتخابات درست بود، هر چند که در نحوه شرکت مرتکب اشتباهات بزرگی شدیم. راهبردمان درست بود، اما اشتباهات تاکتیکی انجام دادیم. به طور مثال در مجلس هشتم در تهران باید لیست حداقلی معرفی می‌کردیم، نه سی نفر را لیست می‌دادیم و چهره‌های ناشناخته را معرفی می‌کردیم. با این کار جناح مقابل را هم به اتحاد رساندیم، در حالی که اگر ۵ نفر از چهره‌های اصلی خود را معرفی می‌کردیم، آنان به چند بخش تقسیم می‌شدند. نکته اصلی این است که اگر در انتخابات ۸۸ شرکت نمی‌کردیم، اکنون چیزی به نام جنبش سبز نداشتیم. مردم جز انتخابات ابزار دیگری ندارند، مردم در ۲۵ خرداد یکدیگر را دیدند و دو سه روز قبل از آن مشاهده کردند که در پای صندوق‌های رأی چه اتفاقی افتاد. اگر حقوق بشر اکنون این قدر مهم شده، دلیلش جنبش سبز است. جنبش‌هایی که در ایران از مشروطه به بعد شکل گرفته همه پیرامون انتخابات شکل گرفته‌اند، از ملی شدن نفت تا جنبش دوم خرداد و جنبش سبز. اکنون تظاهرات خیابانی را به شدت سرکوب می‌کنند و اجازه شکل‌گیری هیچ تشکلی را نمی‌دهند. پس مردم فقط می‌توانند از ابزار انتخابات استفاده کنند و اقتدارگرایان نمی‌توانند علیه این پدیده تعیین کننده حق تعیین سرنوشت اقدام کنند. بنابراین ما باید تلاش کنیم که این عنصر یعنی پدیده انتخابات را که سه مرحله است (نخست تا روز انتخابات و دوم، روز انتخابات و سوم حوادث پس از انتخابات است) هر سه را به سود منافع مردم جهت دهیم. فرض کنیم حق با کسانی است که می‌گویند از سال ۸۴ به بعد نباید در انتخابات شرکت می‌‌کردیم. خوب اکنون که همه به یک نتیجه واحد رسیده‌ایم و یک حرف می‌زنیم، همان نکته اول است که گفتم همه اصلاح‌طلبان به یک نتیجه واحد رسیده‌اند و می‌گویند شرکت نمی‌کنیم. البته اصولگرایان اکنون دارند امتیاز می‌دهند که آن قدر کم است که نمی‌تواند جای انتخابات آزاد را بگیرد. به هر حال اکنون روزنامه شرق و اعتماد منتشر می‌شود و ممکن است که روزنامه‌های دیگری چون کارگزاران نیز منتشر شوند، انحلال احزاب متوقف شده و سعی می‌کنند بازداشت‌ها را متوقف کنند و به زندانیان امتیازاتی دهند که جبران مافات شود. اما این‌ها کافی و تعیین کننده برای شرکت در یک انتخابات نیست. بهتر است اصل قضیه را که امروز همه به آن رسیده‌ایم، تقویت کنیم. اگر شرایط انتخابات آزاد را نپذیرفتند چطور اجماع تشکیل دهیم.
چطور می توان این بحث را گسترش و به جامعه تسری داد؟
ما شبکه اجتماعی گسترده‌ای در داخل ایران داریم، اقتدار اطلاع‌رسانی اقتدارگرایان شکسته شده و حوادث منطقه در جهت آگاهی مردم صورت می‌گیرد. باید بگوییم در منطقه چه می‌گذرد. همه مردم منطقه خواهان انتخابات آزاد، احزاب آزاد، مطبوعات آزاد و … هستند. بعد از ۲۵ بهمن خیلی از سردمداران اعلام می‌کردند که ما به هیچ عنوان اجازه هیچ تجمعی را نمی‌دهیم، اما اکنون می‌گویند که تجمع اعتراضی حق مردم است. در دوران اصلاحات من به عنوان نماینده وزارت کشور در کمیسیون ماده ده احزاب با آقای موحدی ساوجی از مجلس نتوانستیم به اجماع برسیم که تجمع اعتراض‌آمیز حق مردم است و طرفداران دولت که همه امکانات را دارا هستند دیگر نیازی به تجمع ندارند. قانون اساسی این را برای کسی گذاشته که اگر اعتراضی دارد، فریادش را بزند و آخر هم نپذیرفت. این جنبش آن قدر در ایران و منطقه قوی بوده که به این‌ جا رسیده. حتی رهبری نیز صحبت از این می‌کند که مسلمانان که مومن‌اند و به جمهوری اسلامی اعتقاد دارند اما مخالف سیاست‌های ایشان هستند نباید امنیت‌شان سلب شود، هر چند کافی نیست اما یک گام به پیش است. اگر نخواهیم در انتخابات شرکت کنیم باید بدانیم آلترناتیوش چیست؟ به نظر من در بعد خارجی سرنگونی نظام است که هزینه‌های بسیاری را بر ما تحمیل می‌کند و در بعد داخلی خشونت است که اگر در کشور ما یا هر کشور منطقه غلبه کند دیگر نمی‌توان سرانجام آن را پیش‌بینی کرد؛ کما این که هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند در عراق و افغانستان چه خواهد گذشت.
شما در بخش نخست نیز تاکید کردید بر انتخابات آزاد، تعریفی هم ارائه دادید اما دقیق تر این انتخابات آزاد به چه معنی است؟ یعنی همه طیف های فکری و دگر اندیشان می توانند شرکت کنند؟
درباره انتخابات آزاد در یک جمله هر کسی که در چارچوب قانون اساسی بخواهد فعالیت کند، با هرگرایش و اعتقاد و اندیشه‌ای باید حق داشته باشد در انتخابات شرکت کند و نماینده مردم باشد، مگر اینکه رأی اکثریت را نیاورد. اگر از من بپرسند آیا سکولارها هم حق دارند، می‌گویم ترکیه به عنوان یک مدل درست، دموکراسی را با اسلام سازگار کرد و الگوی عملی ارائه داد. در ایران هم باید به رقابت با سکولارها بپردازیم. انتخابات آزاد به این معنا نیست که ما و دوستانمان تأیید صلاحیت شویم و بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم. من همیشه گفته‌ام انتخابات دوم خرداد، انتخابات صد در صد آزاد نبود، اما نمره قابل قبولی داشت و حدود ۸۰ درصد واجدین شرکت کردند. بنابراین انتخابات آزاد یعنی این که صلاحیت هر کس که می‌خواهد در چارچوب قانون اساسی فعالیت کند رد نشود و هر کسی در انتخابات شرکت می‌کند حق دارد حزب، روزنامه، تجمع و امنیت کامل داشته باشد و بتواند از طرفداران خود دفاع کند و بعد هم بتواند برنامه‌های پیشنهادی‌اش را در امنیت کامل در مجلس پیش ببرد و طرفدارانش نیز امنیت داشته باشند. نه این که مانند انتخابات سال ۸۸ چند روز قبل از انتخابات حکم دستگیری ما صادر بشود. سپاه حکم ما را از آقای مرتضوی، متهم ردیف اول کهریزک گرفته بود، این اسمش انتخابات آزاد نیست. انتخابات آزاد با تمام مولفه‌های آن یعنی قبل از انتخابات امکانات عمومی به سود کسی بسیج نشود، بیت‌المال به نفع یک فرد یا جریان هزینه نشود، صدا و سیما و کمیته امداد به نفع یک جناح بسیج نشوند و از سوی دیگر همه از امکانات عمومی به طور مساوی استفاده کنند تا انتخابات معنای آزاد پیدا کند. در روز برگزاری انتخابات همه کاندیداها بتوانند ناظران خود را سر صندوق‌های رأی بفرستند. همیشه گفته‌‌ام برای آن که تضمین بدهیم انتخابات سالم برگزار می‌شود، باید در هیأت‌های اجرایی و نظارت نماینده قرار دهیم تا آن‌ها مطمئن شوند که اتفاقی نمی‌افتد. پس از انتخابات نیز امنیت کامل رقبا چه آنان که رأی آورده‌اند و چه آنان که رأی نیاورده‌اند و امکان اجرایی شدن برنامه‌های آنان فراهم شود. برای رسیدن به انتخابات آزاد حتماً آزادی زندانیان سیاسی نخستین شرط است و دوم این که امنیت تأمین شود و نظامی‌ها به پادگان‌ها برگردند. سیاست‌ورزی مدنی جای سیاست‌ورزی نظامی را بگیرد و هرگونه استالینیزم چه نوع روسی و چه نوع چینی و چه نوع استالینیزم فقهی را نفی کنیم و این امکان را فراهم کنیم که همه نیروها در انتخابات شرکت کنند. مشکل زمانی حل می‌شود که حقوق ملت همیشه حفظ شود نه فقط زمان انتخابات، بلکه به طور مستمر ادامه پیدا کند.
آیا تمامی مشکلات کشور با برگزاری انتخابات آزاد حل می شود و آیا می توان انتظار داشت خانواده شهدای جنبش سبز به برگزاری انتخابات آزاد تن دهند و از خون فرزندان خود بگذرند؟
مشکل زمانی حل می شود که حقوق ملت همیشه حفظ شود نه فقط در زمان انتخابات و این توجه به حقوق ملت باید به طور مستمر ادامه پیدا کند. اما زیباترین برخود را در سخنان مادر شهید سهراب اعرابی دیدم که گفت از خون فرزندم بگذرم به شرط آنکه زندانی ها آزاد شوند و انتخابات آزاد برگزار شود. در این باره دو نوع نگاه وجود دارد، نخست آنکه اگر از منظر انتقام جویی خون شهیدان نگاه کنیم جز از طرق قصاص کسانیکه در این حادثه ها شریک بودند راه دیگری را نمیشود انتخاب کرد و همواره باید خودمان را مدیون شهیدان بدانیم و قاتلان آنان را به سزای خود برسانیم. اما نگاه نوع دوم این است استقار ثبات سیاسی و در عین حال تاکید بر استقرار حقوق اساسی ملت و این راه بترین راه است. بارها به اقتدارگراها نیز گفته ایم که پاسداری از خون شهدای انقلاب و جنگ و ترور به این معنی نیست که اندیشه ای را در ایران حاکم کنیم و مردم را مجبور کنیم تا عینا آن را پیاده کنند. مطمئنا این شهیدان زمانی احساس رضایت می کنند که دموکراسی در ایران موفق شود نه انتقام گیری و فکر می کنم تجربه مشروطه تا کنون نیز نشان داده کینه توزی و انتقام گیری مشکل مارا حل نمی کند ما نمی توانیم فراموش کنیم اما می توانیم ببخشیم. می توانیم جامعه ایی بسازیم که در آن کسی نتواند با ماشین از روی انسانی رد شود و یا جوانان را از روی پل پرتاب کنند. ای کاش همه دست به دست دهیم و هم به اقتدارگراها و هم اصول گراها و هم براندازها بگوییم بس است اینکه می خواهید یک تفکر را حذف کنید و تفکر خود را مستقر سازید، خشونت بس است حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسیم.